نیلوفرنیلوفر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

**نیلوفر،تک گل زندگی ام**

عید غدیر مبارک

علی(ع) مولای ما و شاه دین است شفیع امت و حبل المتین است به او ایمانم از روی یقین است نگاه من به دنیا اینچنین است: "تمام لذت عمرم همین است که مولایم امیرالمومنین است"   عید است و غــدیرش ، علی والا است ، علی دل تشنه عـــــدل است و او دریاست ، علی جشن است و مبارک ، علی گشته است ، ولی دنیا همـــه را شادی که مـــــولا است ، علی ...
20 مهر 1393

سیزدهمین ماهگرد

                                                                                                       سیزده ماهگیت م...
19 مهر 1393

عکس نیلوفر و سما

این آخرین روزی که با هم رفتیم پارک هوا دیگه سرد شده و فکر نکنم دیگه بتونیم بریم پارک اینم مدل جدید شیطونی هفته قبل که رفتیم تهران اینقدر بازی میکردی که خسته میشدی و حاضر هم نبودی بخوابی همین که توی ماشین مینشتیم جایی میخواستیم بریم خوابت میبرد فدای فرشته کوچولوم بشم و اما اینم نی نی کوشولوی ما سما خانم نوه خاله فاطمه فداش بشم دلم براش تنگ شده عزیز خاله اصلاً گریه نمیکرد برخلاف مامانش و خاله مهشیدش که اینقدر گریه میکردند که نفس کم میاوردند قربونش برم کوشولومونو قربونشون برم عشقهامو         ...
18 مهر 1393

اولین قدم ها

فرشته کوچولوی من بالاخره چند قدمی را بدون اینکه دستت را بگیریم راه میری چند روزی را که تهران بودیم خاله فاطمه به اتفاق بقیه راهت انداختند چندماهی بود که دست در دست ما تاتی میکردی ولی از اونجایی که تو میترسیدی و ما هم میترسیدیم دستت را رها کنیم  بخوری زمین و چیزیت بشه همچنان دست در دست ما راه میرفتی ولی خاله فاطمه موقع راه رفتن دستت را رها میکرد  و خودت چند قدمی راه میرفتی و خودت را به میز یا مبل میرسوندی و بهشون تکیه میدادی کلی هم ذوق میکردی واین شد که   ترس من و تا حدودی ترس خودت هم ریخت  و دیگه دوست داشتی راه بری ولی هنوز خ...
16 مهر 1393

ماجرای آتلیه

عزیز دلم سلام امروز هم یک مطلب جا افتاده برات میخوام بنویسم 31 شهریور برات وقت آتلیه گرفته بودم میخواستم قبل از تولدت ببرمت که نشد بعد  هم که سرخک گرفتی و نتونستم خلاصه اون روزتا ساعت 11 خواب بودی و بعد بابا قاسم اومد دنبالمون من هم لباس و یک سری از وسایلت را بردم عکاسی گذاشتم تا بعدازظهر راحت باشیم از آنجا هم رفتیم خونه بابا قاسم ساعت 2و نیم بود که با پانیذ رفتیم آتلیه خواستم پانیذ باهات باشه که سرت را گرم کنه، ولی چه کردی با ما چند تا عکس اول را خوب بودی اما بعد شروع کردی به گریه و میخواستی همه اش راه بری یا دوربین خانم کریمی که عکس میگرفت را...
14 مهر 1393

دندون جدید

درحالی که مامان انتظار میکشیدم دوتا دندون بالاییت در بیان چون دستت را که توی دهانت میکردی به لثه بالاییت میکشیدی و کمی هم لثه ات متورم شده بود من فکر کردم دندونهای بالاییت میخوان دربیان در کمال تعجب دیدم یه دندون پایین کنار دندون های شیریت در آوردی به هر حال مبارک باشه گلم.     ...
9 مهر 1393

فرم توانایی سنجی برای یکسالگی(A.S.Q)

گل من سلام امروز داشتم توی عکسای گوشیم می چرخیدم دیدم از فرمهایی که درمانگاه داده بود تا پر کنم هم عکس گرفتم تصمیم گرفتم برات بذارمشون تا بعد ببینی تا یکسالگی توانایی انجام چه کارهایی را داشتی  توی قسمت اول امتیاز کامل آوردی ولی برای قسمت دوم 30 امتیاز بیشتر نیاوردی که گفتند اگر تا یک ماهه دیگه نتونی انجام بدی باید ببریمت دکتر اینجا هم امتیازت کامل بود به جز مورد آخر اون هم چون من قبلا مداد و خودکار دستت نمیدادم(تو دهنت میکردی) گزینه گاهی را برات زدم اینجا هم به جز مورد عروسک بغل کردن بقیه کامل بود به جای عروسک ...
7 مهر 1393